لحظهء رفتن تو

 

سلام

کلی معذرت به خاطر نبودنم.البته زیاد مهم نیست بودو نبودم.ولی یکی از اعضای خانوادمو از دست دادم.به هر حال سلام.

لحظهءرفتن تو

دل من سخت گرفت

چشمم آن لحظه دگر شوخ نبود

خیره بر دیدهء  سوزان تو ماند

خیره بر دست قشنگ تو که لاقید خداحافظ گفت

قلب من نرم قدمهای ترا تا دم درگاه وداع، تلخ شمرد

شهر نارنج وبهار تو به جانم پژمرد

دلم از من پرسید

شاید عاشق شده ای

شاید این صورت بی پردهء توست

شاید او می داند

که تو هم گیر و اسیر دل  و  درگیر تفأل ماندی

شاید از درد به خود می پیچی ...

بی تو آغاز سفر دیر رسید

بی تو پایان سفر زود رسید

تو چه زود آخر و آغاز سفر را به دلم چسباندی

راه بی آخر من، آخر بیراههء من

من به این راه پر از دلهره بی توشه به راه افتادم

گرچه از آخر این شوخی عجیب می ترسم

من به چشمان تو اکنون نگران می نگرم

و به آن خندهء تلخ

روی لبهای قشنگ تو که چشمان مرا می سوزد

زندگی می گذرد

خندهء سرد تو هم می گذرد

این دو خط شعر و دلی تبزده جا می ماند

شوخی تلخ من این لحظه دگر پایان یافت

آخرین برگ قمار و دل لرزیدهء من در کف توست

من کنون رام توام

پای تردید تو تا مرز جنون من و زهرخندهء تو

پای یک شوخی سرد

پای نفرین توام

آخرین حرف مرا حال شنیدی تو عزیز

می توانی بروی! ..........

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
هیچکس چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:33 ق.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
خدا رحمتشون کنه. بقای عمر شما باشه...
شعرت خیلی قشنگ بود.
پیروز باشی.

پرنده تنها چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:39 ق.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

ای بابا ...

سعید چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:20 ق.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

بود و نبود شما بسیار هم مهم است! ایشالا غم آخرت باشه و همیشه شادی باشه توی زندگیت ...

شعرت هم خیلی قشنگ بود منو یاد این انداخت که نمی دونم چرا روزگار اینقدر بد شده که تا کسی می فهمه بهش احتیاج داری فورا میذاره و میره! باشه عیب نداره ...

راستی برو بچز نارمک خیلی هم با صفان :)) شاد باشی ...

ممدم ممد اهوازی جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:37 ق.ظ http://mamadahvazi.blogsky.com

بی انصاف بودن تو از تمومه بودا مهمتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد